دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

آه ، استانبول ؛ متن کامل

آه ، استانبول ؛ متن کامل
درحال حاضر موجود نمی باشد

آه ، استانبول

نویسنده: رضا فرخفال
ناشر: اسپرک
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 247
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1368 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه جلد پشتی کتاب رد تاخوردگی مختصری دارد

 

مروری بر کتاب

سیزده داستان کوتاه

نویسنده در هر داستان با لحنی جاری و صمیمی داستان را پیش می‌برد به گونه‌ای که نویسنده احساس نمی‌کند از فضای داستان جدا است و نویسنده را نزدیک و صمیمی به خود حس می‌کند. فرخ‌فال نوشتن را از جنگ اصفهان شروع کرد و او از نویسندگان موفق آن نسل است.

کتاب آه استانبول روایت زندگی آدم‌هایی است که در دنیای امروز رها شده‌اند و هرکدام سعی می‌کنند زندگی خود را به دوش بکشند. داستان‌ها در بعضی بخش‌ها به لحن سیاه و خونسرد هدایت در بوف  کور نزدیک می‌شود. خواننده می‌تواند با این داستان‌ها همراه شود و از خواندن آن ها لذت ببرد.

حجارانی را از دارالخلافه آورده بود تا نقش و فرمان‌هایش را بر دیوارهای سنگی نقر کنند. فرمان داد نقش مردان بال‌دار را از روی ستون‌ها پاک کنند، گلهٔ قوچ‌ها و پریانی که نیمی انسان و نیمی عقاب موکل دهلیزها بودند. آن صداهای شگفت را از بالای تپه می‌شنیدیم، حتا شب‌ها و در خواب‌های‌مان؛ همهمهٔ خروارها شن و خاک را که به درون حفره‌ای فرو می‌ریخت.

صدای غلتیدن سنگی را در دل زمین، و فورفور باد را در سوراخ جمجمه‌ها و قفسه‌های سینه که از خاک بیرون آورده و بر سنگ‌فرش جلوخان تلمبار کرده بودند. خواسته بود تا حجاران نقشی از او را بر سنگ نقر کنند، نشسته درحالی‌که دستی بر قبضهٔ شمشیر داشت و در دستی دیگر شاخهٔ گلی پنج‌پر؛ یا در شکارگاهی در پی آهوانی که از کنار چشمه‌های آب می‌گریختند، آن‌چنان که او خود روزگاری با میرآخور زنگی، همبازی کودکی‌اش، در کوهپایه‌های پُرکبک و مرغزارهای چراگاه غزالان اسب تاخته بود.

در کنارهٔ ماندابی، گوری چالاک آنان را تا سینه در گل‌ولای به دنبال خود کشانیده بود، یا در آن بیابان‌ها که راه به جایی نمی‌بردند و زنگی وفادار نسیمی از حیات را، نزدیک‌ترین زمزمهٔ آب و سایهٔ عطرناک واحه‌هایی را در هواهای هول با منخرین گشوده‌اش بو می‌کشید...

...گاهی قلندر مرده‌ای را می‌یافتیم که در میان خرابه‌ها چله نشسته بود. با پرواز نابه‌هنگام کرکس‌ها بالای تپه خبر می‌شدیم که لاشه‌ی حیوانی یا قلندری بی‌جان که دیگر پوستی بر استخوان بود، کنار دیواری یا کف برجکی افتاده است. آن را پایین می‌آوردند و در کوچه‌ها می‌گرداندند.

پوست خاک‌آلودش در آفتاب سوخته و کشیده شده بود. از حفره‌ی خشک دهانش خرمگس‌های رنگارنگ و زنبوران وزوزکنان بیرون می‌آمدند. موهای سیاه بلندش که تا روی شانه‌ها فرو می‌ریخت انگار هنوز می‌رویید و اندود چرب‌شان در نور خورشید رنگین‌کمانی از رنگ‌های مُرده را بازمی‌تاباند. دست‌هایش به شاخه‌های کرم‌خورده‌ی درخت می‌مانست. انگشتان درهم جمع شده بودند، آن‌چنان که در سکرات مرگ محکم در رشته‌ای چنگ انداخته باشند...

فهرست

برجی برای خاموشی
همه از یک خون
باران های عیش ما
کوهنوردان
گردش های عصر
آه، استانبول
مجسمۀ ایلامی
و...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات