- موجودی: موجود
- مدل: 172054 - 93/7
- وزن: 0.30kg
آموزه های زندگی
نویسنده: پاتریک کیسمنت
مترجم: روح الله عطایی ,مسعود پیغمبرزاده
ناشر: اسرار دانش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 306
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
چگونه روانکاو شویم
از دیدگاه فروید، ضمیر ناخوداگاه انسان بخشی از ذهن است که تمایلات، آرزوها و علایق ما در آن ذخیره می شود در حالی که خود از آن خبر نداریم. ضمیر ناخودآگاه بدون اراده و اختیار ما تاثیرش را بر رفتار و تصورات ما می گذارد. در حقیقت هر آرزو و تمایلی که انسان به دلایلی دوست ندارد به آن بیندیشد در قسمت ناخودآگاه ذهن محبوس می شود.فکار ناخوشیند تمایلاتی هستند که معمولا به دلیل اینکه در زندگی آگاهانه پذیرفته شده نیستند یا با تربیت، فرهنگ، عقاید، مذهب و آداب و رسوم شخص سازگاری ندارند و برای اینکه احترام و وجه ی شخص در اجتماع از دست نرود به ناخودآگاه واپس زده می شود ( نگاه کنید به آزاد کردن احساسات سرکوب شده).
نکته ی مهم اینجاست که ضمیر ناخودآگاه هرگز دست بر دار نیست و برای بروز دادن و ارضای تمایلات خود، علی رقم میل شخص، سعی می کند به شکلی خود را به ظهور رسانده تا شما به فکر برطرف کردن آن باشید. فروید عقیده داشت وقتی فشار این نیروی های ناخودآگاه زیاد شود و در تعارض با علایق شخص قرار بگیرد به خصوص اگر در سرکوب و واپس زنی آن ناتوان شود، باعث ایجاد احساسات منفی و گاهی حتی اختلالات روانی می شود. به عبارت دیگر ضمیر ناخودآگاه دو هدف اصلی را دنبال می کند. اول اینکه بتواند تمایلات خود را بیان کند و دوم اینکه این تمایلات را برطرف کرده و ارضا کند.
نگارنده در کتاب حاضر سعی دارد روانکاوی را حوزهای مرتبط با زندگی شخصی افراد معرفی کرده و با بیانی داستان گونه وقایع ساده زندگی را به عنوان سرفصل مباحث روانکاوی و راه حلی برای زندگی بهتر مطرح سازد. بعد کاربردی و اثرات عینی مباحث روانکاوی بیش از بعد نظری آن مشهود است.در واقع نگارنده میآموزد تا چگونه خود، روانکاو خود باشیم.
فصول کتاب دربرگیرنده مثالهای متعددی از تجربیات و مشاهدات شخصی مولف (کیمنت) چه پیش از ورود به حوزة روانکاوی و چه پس از آن است. در انتهای فصول تحلیلهای روانشناختی نیز درج شده است....
وقتی جنگ جهانی دوم تازه تمام شده بود، خانواده من شروع به خوردن انواع جدیدی از خوراکیها کردند که ما بچهها قبلاً درباره آنها چیزی نشنیده بودیم. یکی از این خوراکیهای ویژه، یک جعبه 'راحت الحلقوم' بود که به خانه ما آمد. این خوراکی یک جعبه بزرگ با تعداد زیادی تکه شیرینی بود که روی همه شیرینی ها با پودر شکر پوشیده شده بود. هر یک از ما اجازه داشتیم، فقط یک تکه از این شیرینی را بعد از ناهار بخوریم. این قانون بهطوردقیق تحت نظارت یک فرد بزرگسال اجرا میشد که در ساعات معینی جعبه را بین ما دور میگرداند.
موضوع خندهداری که هنوز هم آن را به خاطر دارم، مربوط به کشف بزرگ من درباره تکههای این شیرینی بود که هیچکس از آن خبر نداشت. در واقع تکههای باسلوق اندازه مساوی نداشتند. پس به دلیل این عدمتساوی وقتی یکی از تکههای بزرگتر از وسط بریده میشد، بخش نامشخص آن (یعنی محل بریدن) به آسانی با مالیدن سریع شیرینی در شکر پنهان میشد، سپس قسمت پنهان شده دقیقاً مانند بخشهای دیگر به نظر میرسید. با این ترفند من آزاد بودم بدون اینکه کسی بفهمد بیشتر از سهم روزانهام بخورم؛ یعنی به جای خوردن یک تکه کوچک، دو تکه کوچک را که یک تکه بزرگ به نظر میرسید بخورم. با این حال چون باید با پنهانکاری به خودم کمک میکردم و انجام آن آسان بود، به پنهانکاریام ادامه دادم. در نتیجه تمام تکهها کوچکتر و کوچکتر میشدند، ولی به نظر میرسید هنوز کسی متوجه نشده است.
اگرچه من به خاطر این 'خطاکاری' تنبیه نشدم، ولی انجام این کار در من بدون احساس گناه نبود. سالها بعد، وقتی اثر وینی کات۲۴ (۱۹۵۶) را در مورد 'تمایل ضداجتماعی' خواندم، تجربه خود را به گونه کاملاً متفاوتی درک کردم. در واقع من در آن زمان چون به طور ناهشیارانهای امید داشتم که گیر نمیافتم، بار دیگر در حال تکرار کار خطایم بودم. همچنین چون کسی متوجه خطاکاریام نشده بود، کمترین دلیل و یا هیچ دلیلی برای رهاکردن آن نداشتم.
من به کسی نیاز داشتم که به من اطلاع دهد چه اتفاقی در حال وقوع است و نیز کمکم کند تا انجام این کار خطا را متوقف کنم. به دلیل پیدا نشدن چنین شخصی و معلوم نشدن خطاکاریام، من مکرراً احساس پیروزی عمیقی از جان سالم به در بردن از تنبیه میکردم. اما حالا میفهمم که اگر در آن زمان گیر میافتادم بهتر بود، زیرا در این صورت با احساس گناه ناشی از آن خطاکاری رها نمیشدم. در واقع من به جای آسودگی حاصل از انجام ندادن این 'دزدی'، با احساس گناهی رها شدم که سالها همراه من بود.