- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 125331 - 110/4
- وزن: 0.50kg
- UPC: 130
آشوب یادها
نویسنده: علی اکبر سعیدی سیرجانی
ناشر: مولف
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 212
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1356 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
مجموعه مقالات
آشوب یادها، یادداشت های سفر سعیدی سیرجانی است که نخستین بار بین سالهای 1352-1354درمجلۀ یغما به سردبیری حبیب یغمایی به چاپ رسیده است، این یادداشت ها شامل دو بخش است:
- آشوب یادها که خاطرات سفر اروپاست.
- یک نیستان ناله که یادداشت های سفر هندوستان است.
این کتاب را چندان شبیه به سفرنامههای معمول نمییابیم، چرا که بیشتر به نقل و تحلیل اوضاع مناطقی که دیده است میپردازد. وی دربارهی متفاوت بودن این سفرنامه با دیگر سفرنامه ها در نامهای به حبیب یغمایی مینویسد: «دلیلش هم آشکار است که بنده نه بر اساس ضوابط معمول زمان یک «توریست» بودهام ونه مأمور دستگاهی ونه مهمان دولتی. در سفرهای هند و اروپا آنچه برایم مهم بوده است برخورد با آدمیزادگان است و سیاحتی در انفس و بالاتر از همه و به حکم تداعی معانی یادی از حال وهوای دیار خویش و در نتیجه سنجشی و مقایسه ای...
... هیاهوی مستان و شور و نشاط جوانان از خواندن منصرفم می کند ، سری از پنجره بیرون می کشم و نگاهی به حیاط خانه می اندازم . می بینم حق با نویسنده ی "تایم" است . آلمانی ها دلبستگی عجیبی به لخت شدن دارند . یاد جوانی ها درحافظه ام جان می گیرد . به تعداد هر بوسه ای که این جوانان از هم گرفته اند ، من و همسالان و همشهریان من در پای منبر آقاسید مصطفی با کف دست ورم کرده بر سر و صورت خود کوفته ایم .دو برابر شبهایی که اینان گرد هم آمده و با شور و نشاد جوانی ،جشنی برگزار کرده اند ، ما در مجالس روضه خوانی چرت زده و به صدای شیون ناهنجار و دروغین عمه قزی ها از خواب خوش پریده ایم .
معادل بشکه ها و بطری های آب جوی که اینان به حکم افراط جوانی تهی کرده اند ، نبات تف آلوده ی آ سید مرتضی و شربت خاک تربت به حلق ما فرو رفته است . صد برابر لذتی که این جوانان از هماغوشی های گرم خاطره انگیز برده اند ، نیم شبها از تجسم قیافه ی شمرخنجر به دست و ابن ملجم کریه المنظر وحشت کرده ایم و از خواب پریده ایم .
این جوانان لبریز از نشاط در عجبند که چرا من به جمعشان نمی پیوندم و با قهقهه های زندگی بخششان هماوازی نمی کنم ، غافل از اینکه آدم حسابی هرگز نمی خندد و انهم به صدای بلند ، دهنی که به خنده ی قاه قاه باز شود باید به ضرب مشت بزرگترها پر از خون شود ، خنده دل را می میراند و گریه بر هر درد بی درمان دواست . به همین دلیل باید ایام عزاداری را مغتنم شمرد ، در مجالس سوگواری شرکت جست و اگر همه ی چشمه ی اشک خشکیده بود ، لااقل "تباکی" کرد و خود را به گریه کردن زد که نشان مرد مومن این است .
اینان بی خبرند که من در آب و هوایی زیسته م که با شادی و حرکت و نشاط سازگاری نداشته است . در دیاری که در با شکوه ترین مجالس عروسی اش جز روضه ی قاسم نخوانده اند و در ایام عید نوروزش هنوز دهها مجلس عزاداری و سوگواری برپاست .
چون گدایی که حساب شب جمعه را دارد به دقت و صراحت روز شهادت امامان و پیشوایان خود را در خاطر سپرده ایم و یک ماه پیش و یک ماه پس از آن را ایام عزا محسوب می داریم اما با جشن ولادت آنان به کلی بیگانه ایم .
...شبی جمله ی عجیبی گفت که سالها ذهن مرا به به خود مشغول داشت .گفت:" استعمار با ما عرب ها و شما ایرانی ها معامله ی کاملن متناقض دارد.همه ی جد و جهدش مصروف این است که ما عرب ها را سیر نگه دارد و شما ایرانی ها را گرسنه ،تا خطری از جانب هیچ یک متوجه منافع او نشود . عرب ها اگر گرسنه بمانند علیه اربابان خود طغیان می کنند ،سر و صدا را می اندازند ، آشوب و بلوا به پا می کنند و با شعارهای الخبز،الخبز(به معنی نان) به حرکت در می آیند و مایه ی خطر می شوند و برای جلوگیری از تحقق این وضع ،استعمارگران به هر قیمتی که هست شکم بی هنر پیچ پیچ ما عرب ها را سیر نگه می دارند در حالی که شما ایرانی ها اگر فکرتان از تلاش نان و گوشت فراغت یابد به ازادی فکر میکنید و در معقولات دخالت می کنید و مایه ی دردسر و منبع خطر می شوید و به همین دلیل محکومید به گرسنگی خوردن و دست به دهان بودن و نقشه ی تامین قوت فردا کشیدن .