- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 145374 - 76/6
- وزن: 0.60kg
آسان ، اما سخت
نویسنده: شهره وکیلی
ناشر: آسیم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 572
اندازه کتاب: رقعی لب برگشته - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
از زمانی که نظریه فیثاغورث را در مورد جنس ماده، یعنی ( زن ) دانستم که گفته است: ( یک اصل خوب وجود دارد که نظم، روشنایی، و مرد را آفریده است، و یک اصل بد که بی نظمی، ظلمات و زن را آفریده است ) نسبت به موجودیت خودم بسیار حساس شدم. از آن به بعد هرجا به نظریه ای پیرامون ( زن ) برمی خورم، به دقت آن نظریه را می خوانم، یادداشت برمی دارم و تحلیل می کنم!
همه می دانیم زن وارث گذشته ای سنگین است. مثلاً در میان کوچ نشینان اولیه، سرنوشت زن بسیار سخت و غم انگیز تعریف شده و به طور اعم این موجود پیچیده را مردها هرگونه که خواسته اند توصیف کرده اند. ارسطو می گوید: ماده به سبب نوعی نقص خصایل، ماده است! و توماس قدیس هم نظر می دهد: زن عبارت از مرد ناقص است. و متفکری به نام ( باندا ) کار را بسیار دشوارتر می کند و می گوید: ( مرد بدون زن، خود را به تصور درمی آورد. اما زن بدون مرد قادر به متصور کردن خود نیست. ) افلاطون هم به دیده تحقیر به این شاهکار خلقت نگاه می کند و با افتخار می گوید: خدایان را سپاس می گویم که مرا مرد آفریده اند نه زن!...
راستین و رامین همیشه باهم سرشاخ میشدند. با وجود پنج سال تفاوت سن، اصلا باهم نمیساختند! راستین سوگولی مادرم بود و من هم سوگولی پدرم. در این میان سروناز و رامین جایگاه چندان مرغوبی در خانواده نداشتند! ولی سروناز با نوع روحیهای که داشت، جبران نادیده گرفته شدنش را جبران می کرد.
دو سال از من کوچکتر بود و یک دنیا با من فرق داشت! از همان بچگی کارهایی میکرد که باعث تفریح و خنده همه میشد. به معنی اخص واژه ، طنزپرداز ماهری بود! قریحه عجیبی در کاریکاتورسازی شخصیت آدمها داشت! ادای هرکس که میخواست میتوانست در بیاورد...
....در چهارده سالگی دلم میخواست آینده و حال و گذشته، همه را به تصرف خود در بیاورم. اما گاه حادثهای ساده، آدم را به شکل سوزنبانی به خط دیگری از زندگی میاندازد. این حادثه برای من با آهسته آهسته برآمدن شکم مادرم اتفاق افتاد، و بهتی که از تصور اضافه شدن یک عضو دیگر به خانواده بود، روحم را مجروح کرد...