- موجودی: موجود
- مدل: 193778 - 17/5
- وزن: 1.20kg
آرزوهای برباد رفته
نویسنده: انوره دو بالزاک
مترجم: سعید نفیسی
ناشر: امیر کبیر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 665
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1345 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه بیرونی کتاب لک مختصری دارد
مروری بر کتاب
از سری کتابهای جلد مشکی انتشارات امیر کبیر
آرزوهای بر باد رفته حماسه تراژیک - کمیک سلطه سرمایه بر ذهن و آفریده های معنوی بشر است. تبدیل ادبیات به کالا، درونمایه این زمان است و تحقق بسیار گسترده این روند، تراژدی عام نسل پس از ناپلئون را درون چارچوبی اجتماعی جای می دهد.
بالزاک این فرآیند تبدیل ادبیات به کالا را با تمامی ابعاد و جوانبش ترسیم می کند: از تولید کاغذ گرفته تا باورها، اندیشه ها و احساسات نویسندگان، همه و همه به کالا تبدیل می شوند و بالزاک نیز به ذکر کلی پیامدهای فکری و نظری این سلطه سرمایه داری بسنده نمی کند بلکه در تمامی عرصه ها فرآیند واقعی سرمایه داری شدن را در تمام مراحل و با همه خصوصیات و تعیین هایش آشکار می سازد.
...شاید اینجا لازم باشد یک کلمه در باب این مؤسسه گفته شود. چاپخانه در جایی واقع شده بود که کوچه بولیو(۱۹) در میدان موریه(۲۰) باز میشود و در حدود اواخر سلطنت لویی چهاردهم در این خانه جا گرفته بود. به همین جهت از مدتی مدید، محل را برای استفاده از این صنعت آماده کرده بودند. در طبقه همکف اتاق بسیار بزرگی را فراهم میکرد که یک شیشهبندی کهنه آن را از طرف کوچه و یک پنجره شیشهدار، آن را از طرف حیاط داخلی روشن میکرد.
بهعلاوه از دالانی میتوانستند به دفتر ارباب بروند. اما در شهرستانها کارهای چاپخانه مورد کنجکاوی چنان زیادی است که مشتریان ترجیح میدهند از در شیشهداری که رو به کوچه باز!!میشود وارد شوند، هرچند که میبایست چند پله را پایین بروند، چون کف کارگاه پایینتر از سطح پیادهرو است. مردم کنجکاو مبهوت هرگز متوجه معایب راه میان دالانهای کارگاه نبودند. اگر به داربستهای متشکل از صفحات گسترده بر طنابهای متصل به کف اتاق نگاه میکردند، به ردیف طولانی گارسهها بر میخوردند، یا اینکه میلههای آهنی که دستگاههای چاپ را نگاه میداشتند، کلاه از سرشان میانداخت.
اگر حرکات چابکانه حروفچینی را دنبال میکردند که حروف خود را از صد و پنجاهودو گارسهاش خوشهچینی میکرد، اخبار را میخواند، خطی را که چیده بود در ورسات دوباره میخواند و فاصلهای که در میان آن میگذاشت، در یکدسته کاغذ نمزدهای که به فرش کف چیده بود، گیر میکردند یا آنکه پهلویشان به تیزی نیمکتی میخورد. همه اینها باعث سرگرمی میمونها و خرسها بود. هرگز هیچکس بیمانع به دو قفس بزرگی نرسیده بود که در انتهای این غار جا گرفته بود، که دو کلاه فرنگی ناچیز در حیاط تشکیل داده بودند که از طرفی سرکار چاپخانه و از طرف دیگر ارباب در آن بر تخت نشسته بودند.
در حیاط دیوارها بهطرز دلپسندی از داربستهایی آراسته شده بود، که بهواسطه شهرت ارباب، جلوه محلی محرکی داشت. در ته آن، پیوسته به دیوار سیاه مشترک، یک سایبانِ رو به خرابی بود که کاغذ در آن خیس و پرداخت میشد. در آنجا شیر آبی بود که پیش از نمونه دادن و پس از آن، فرمها را یا برای آنکه زبان عامیانه را به کار ببریم، صفحههای حروف را میشستند.