دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

آدم ها و قضا و قدر

آدم ها و قضا و قدر
درحال حاضر موجود نمی باشد

آدم ها و قضا و قدر

نویسنده: فریده چوبچیان
ناشر: شالان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 352
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

سرش پایین بود، البته فرقی نمی‌کرد سرش پایین باشد یا گرفته باشدش بالا. مهم این بود که می‌نوشت، توی ذهنش سطر به سطر می‌نوشت و با داستان‌هایش به تصویر می‌کشید.

از کنار پنجره آمد به طرفش و روسری‌اش را کشید و انداخت روی مبل. گفت: «استاد ، هرچی شما بگین همونه ولی اینو در نظر داشته باشین که دیگه مثل اون روزها جوان نیستید!» با دقت نگاهش کرد. گفت: «مثل اون موقع‌ها جوان نیستم، درست می‌گی ولی...» با دست اشاره کرد به سرش و ادامه داد: «ولی در جوانی این تجربه رو هم نداشتم. تجربه جای قدرت جوانی رو می‌گیره ولی من نگران تو هستم می‌ترسم تا آخر راه نتونی همسفرم بشی.»

«این خودش یعنی که به یک همراه نیاز داری، در صورتی‌که تمام اون آدم‌ها رو به تنهایی خلق کردی و هر کاری که خواستی باهاشون کردی.»

لبخند چهره درهمش را باز کرد. گفت: «درست می‌گی، راهش رو خوب بلدم. الان هم قدرتشو دارم خواننده رو منتظر نگه دارم تا با بی­تابی منتظر بشه ببینه چی بر سر بهروز اومد، دوستی‌اش با جواد به کجا رسید، ازدواج کردن یا نه؟ صادق کارش به کجا کشید؟ تونست به هدفش برسه یا مثل خیلی‌ها، آرزوش توی دلش موند و تبدیل شد به عقده.

آیا نرگس موفق شد زندگی خوشی داشته باشه، بدون حامی و پشتوانه تونست انسان شریف و موفقی بشه و برای جوان‌ها الگو باشه..؟ اون رو ببینن و به خودشون بیان و این‌قدر نگن ما پشت نداریم، ما سرمایه‌ای برای راه‌افتادن کارهایی که تو ذهنمون داریم و مرتب داره شاخ و برگ می‌زنه نداریم. بعد بریم سراغ اعظم، اعظمی‌که همه رنج‌های دنیا رو کشید و توی جاده ای بود که راننده‌اش داشت می‌پیچید، راننده­ای؛ خسته و خواب آلود. تا نفس خواننده توی سینه‌اش حبس بشه و...

این من بودم که محمد عاشق رو، روانه کوه و بیابان کردم و این اختیار را دارم که آدم داستان‌هایم را به دنبال ماجراهایی که دلم بخواهد بفرستم، ولی بعد از گذشت سال‌ها به قول ساموست موام: محتمل بودن حوادث داستان جوهر و ماهیتی نیست که تکلیفی یک بار برای همیشه معلوم شده باشد. این جوهر و ماهیت با تمایلات زمانه تغییر می‌کند. پس می‌ریم به محمد سری می‌زنیم. یه گشت و گذار عارفانه و تحقیقی. به نظرت جالب نیست رعنا؟»

رعنا چنگی به مویش زد و با انگشتان کشیده‌اش صافشان کرد. نشست کنارش روی مبل. جنجالی به جانش ‌افتاد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات