- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 94118 - 82/3
- وزن: 0.80kg
- UPC: 75
آخرین روزها ؛ پایان سلطنت و درگذشت شاه
نویسنده: هوشنگ نهاوندی
ناشر: شرکت کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 465
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت : نو ؛ چاپ افست
مروری بر کتاب
آخرین روزها (پایان سلطنت و درگذشت شاه) نام کتابی است نوشتهٔ هوشنگ نهاوندی وزیر و رئیس دانشگاه دوره پهلوی که در سال ۱۳۸۳ در آمریکا چاپ شدهاست.اصل کتاب به زبان فرانسوی است که بهروز صوراسرافیل و مریم سیحون به پارسی برگرداندهاند. این کتاب به شرح وقایع سالهای پایانی پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی و سپس خروج او از ایران و مرگ وی در مصر میپردازد....
...میدانم که چند تن از دستاندرکاران و ناظران اصلی این حوادث (انقلاب اسلامی) نیز در آیندهای نهچنداندور خاطرات و اسناد خود را بیهیچپردهپوشی انتشار خواهند داد. بدینترتیب سرانجام مقدمات فراهمآمدن شرح کامل و دقیق فاجعهای که بر سر ملت ایران آمد و نقطه آغاز حرکت تخریبی بنیادگرایی اسلام در جهان شد، بینش دقیقتری را دراینباره میسر خواهد ساخت.چاپ دوم این کتاب بر گواهیها و یادآوریهای جدید و بیشتر ناگفته تاکنون، شامل است که طبیعتا با رعایت اصول تاریخنویسی تاحدامکان با گواهیهای دیگر مقابله و مقایسه و سپس در کتاب گنجانده شده است.
هوشنگ نهاوندی در سال 1312.ش به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی را در رشته حقوق دانشگاه تهران آغاز کرد و پس از دریافت مدرک لیسانس به فرانسه رفت و در رشته اقتصاد، دکترا گرفت. جالبآنکه نهاوندی خواهرزاده دکتر فریدون کشاورز ــ عضو سابق کادر رهبری حزب توده ــ بود و سوابق فعالیتهای سیاسی او در فرانسه مبهم است. وی پس از بازگشت به ایران، مدتی بهعنوان کارمند بانک اعتبارات مشغول به کار شد و ترقی او از زمانی آغاز گردید که حسنعلی منصور در دولت منوچهر اقبال به دبیرکلی شورای عالی اقتصاد و وزارت کار منصوب گردید. مشاغل عدیده نهاوندی از سال 1337 عبارتند از: مشاور شورای عالی اقتصاد (مرداد 1337ــ آبان1340)، مشاور عالی وزارت کار (آبان 1338)، استاد دانشکده افسری (1337ــ1340)، مشاور اقتصادی سفارت ایران در بروکسل (آبان 1340ــ آذر 1342)، نایب رئیس نمایندگی ایران در اتحادیه اقتصادی اروپا (فروردین 1341ــ آذر 1342)، عضو هیاتمدیره باشگاه فردوسی (دی 1342ــ اردیبهشت 1343)، رئیس هیاتمدیره و مدیرعامل شرکت معاملات خارجی (آذرــ اسفند 1342) و تدریس در دانشگاه تهران (مهر 1338).
نهاوندی که از جمله درباریان متهم به گرایشهای پنهان به فرقه بهائیت شناخته میشد، در دولت حسنعلی منصور وزارت آبادانی و مسکن را بر عهده گرفت و این سمت را در دولت هویدا نیز حفظ کرد. وی در سال 1347 به سمت «آجودان کشوری» شاه منصوب شد و به جای امیر متقی، ریاست دانشگاه پهلوی (شیراز) را بهدست گرفت و در همین زمان عضو هیاتامنای دانشگاه مشهد نیز بود. نهاوندی پس از سه سال ریاست بر دانشگاه شیراز، ریاست دانشگاه تهران را بر عهده گرفت و درهمانزمان عضو هیاتامنای دانشگاه هنر و دانشگاه گیلان و عضو شورای عالی آموزشوپرورش نیز بود. وی در سال 1353 به ریاست دفتر مخصوص فرح دیبا منصوب و در دولت آشتی ملی، وزارت علوم و آموزش عالی را عهدهدار شد.
هوشنگ نهاوندی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به همراه افرادی، چون هویدا و نصیری (رئیس ساواک)، با هدف خاموشکردن اعتراضات مردم، بهگونهای ساختگی توسط رژیم پهلوی دستگیر شدند. هدف از دستگیری این عناصر دستچندم توسط شاه، سپر بلا قراردادن آنان بود اما این اقدام او نتوانست در فریب مردمی که خواهان پایاندادن به اساس استبداد و سلطه امریکا بودند، مؤثر افتد.دکتر نهاوندی، در جریان حمله مردم به پادگانها و زندانها در روز بیستودوم بهمن 1357 ــ یعنی روز پیروزی انقلاب اسلامی ــ از زندان گریخت و مدتی بعد، از طریق راه زمینی و مساعدتهای یکی از کشورهای مجاور ایران، به خارج از کشور فرار کرد...
...شاه باور داشت که در آینده نیز «ملت ایران با همین بازگشت به سرچشمههای ملیت و هویت خویش است که میتواند بر این رژیم بهاصطلاح اسلامی, نقطه پایان نهد. [او معتقد بود] این پیوندی است که هرگز نخواهد گرفت.» بااینحال از حالتی که جشنهای شاهنشاهی به خود گرفت، و مبالغه در استفاده از خدمات خارجیان در برگزاریاش, متأسف بود و میگفت: «ما به این جزئیات وارد نبودیم. نبایست میگذاشتیم چنین شود.» هنگامی که بالاخره با طرح برگزاری جشنها موافقت کرد, دیگر دخالتی در جزئیاتش ننمود. عادت او این بود. کمیتهای به ریاست شهبانو, همه تصمیمات را میگرفت. او درست به سان رئیس یک کارگاه، دکوراتور، متخصص برگزاری ضیافتها و نورپرداز، کارها را انجام میداد.
پدیدهای که مطبوعات بینالمللی آن را «اردوگاه ایرانی خیمههای طلایی» نامیدند: خیمهگاهی عظیم از شصتوهشت چادر موقت بزرگ در مساحتی چهار برابر و نیم میدان کنکورد پاریس و آماده پذیرایی از میهمانان. این اقامتگاه موقتی, از پارچههای صنعتی ساخته شده بود که بر روی اسکلتبندی چوبی کشیده و بر زیربنایی بتونی کار گذاشته بودند. هیچ خطر آتشسوزی وجود نداشت, زیرا چادرها ضدآتش بودند و پیشبینی شده بود که در برابر بادهایی با سرعت صد کیلومتر در ساعت, مقاومت کنند. همه مجهز به تهویه مطبوع... در خیمه مرکزی, شاه یک میهمانخانه ــ دفتر داشت، و اتاقی با حمام بسیار مدرن که جدیدترین زینتآلات در آن کار گذاشته شده بود. مبلها با ورقهای نازک طلایی پوشیده و...
بعدتر, که مراسم پایان یافت, هیچکس نمیدانست با آن خیمهگاه, با همه اشیای گرانقیمت و زینتآلاتش چه باید کرد. حتی نمیشد آن را به عموم نشان داد, زیرا ایرانیان که از جشنها برکنار مانده بودند, خشمگین بودند. منطقیترین مصرف آن مجموعه, تاسیس مجتمعی توریستی مانند «کلوب مدیترانه» برای میلیونرها بود که منبع درآمد سرشاری میشد. برای انجام این منظور, میبایست درهای خیمهگاه را باز کرد و آن را به معرض تماشا گذاشت. اما این شهامت پیدا نشد. و ازآنجاکه نمیتوانستند بیدلیل همهچیز را از میان ببرند, شهر خیمهای به محلی ممنوعه تبدیل شد...
این جشنها چقدر خرج برداشت؟ در این مورد هم رقمهای غریب و شگفتانگیزی ذکر شده است. سخن از دوازدهمیلیون دلار ــ که امیراسدالله علم وزیر دربار در روز بیستوچهارم اکتبر 1971 در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد ــ تا یکمیلیارد دلار و بیشتر از آن گفته شده است... در پایان جشنها, شخصیت محمدرضاشاه پهلوی به اوج خود رسیده بود. شخصیتی که هفت سال بعد, در رفتارش در برابر انقلاب, تضادهای غریبش را آشکار کرد.
...در ساعت هشت شب سیویکم دسامبر 1977, شاه و شهبانو در کاخ نیاوران در ارتفاعات شمالی پایتخت, میزبان جیمی کارتر، رئیسجمهوری امریکا، و همسرش بودند... سفر رسمی جیمی کارتر به ایران یک استثنای مهم بود: افکار عمومی جهان, ایران را متحد بدون قیدوشرط ایالات متحده میانگاشت.برای پرزیدنت کارتر و بانو، این مقررات تغییراتی کرد. به توصیه شهبانو، هیچیک از اعضای خانواده سلطنتی دعوت نشدند و شمار وزیران و فرماندهان نظامی نیز کاهش یافت. به ویژه ایشان دستور دادند که از حضور ارتشبد نصیری، رئیس ساواک، جلوگیری شود. به جای آنها، چند روشنفکر و مقام دانشگاهی مشهور، از جمله یک فیلمساز صاحبنام درحالیکه رابطه خوبی با حکومت داشت، خود را معترض جا زده بود، دو رهبر ارکستر و رئیس سازمان صنایع نظامی در میان مدعوین بودند. میخواستند که جامعه مدنی، نمایندگان زیادی داشته باشد.
شاه عادت داشت که شخصیتهای ایرانی را با عنوان شغلشان معرفی کند... اما در آن شب بخصوص، برخی از مدعوین وابسته به جامعه مدنی را نمیشناخت. بنابراین شهبانو در کنارش یا رئیس تشریفات از پشت سرش نام آنان را کنار گوشش زمزمه میکردند. بهاینترتیب، هنگامی که نوبت من رسید، شاه که طبیعتا مرا [نهاوندی] میشناخت به رئیسجمهوری امریکا چنین گفت: «رئیس گروه بررسی مسائل ایران، سردسته روشنفکرانی که اینقدر مرا دردسر میدهند»، که البته اندکی مبالغهآمیز بود، اما همه را به خنده انداخت.
شاه سخنانش را به انگلیسی ایراد کرد... نطق او، آنگاه لحنی تقریبا احساساتی یافت: «در کشور ما، براساس سنتی دیرپا، دیدار نخستین میهمان سال نو، بشارتی برای تمام سال به حساب میآید. و ازآنجاکه ما سال نو را با فرارسیدن بهار جشن میگیریم، میهمان امشب ما، شخصیتی است که اقدامات خیرخواهانهاش چنان است که ما این دیدار را پدیدهای پرشگون در این تقارن میانگاریم.»
دیدار او از تهران میبایست ده ساعتی بیشتر طول نکشد. او باید پیش از فرا رسیدن نیمهشب ایران را ترک میکرد... شخصیتهای امریکایی حاضر، با واژههای پوشیده، همین حس را القا میکردند. یکی از آنان به من گفت: «کوتاهی مدت توقف رئیسجمهوری، و اینکه او شب را در تهران سحر نمیکند، بیگمان مایه تأسف است. اما خوب، بهتر از هیچ است.» زبان دیپلماتیک این سخنان آشکار بود: کارتر میخواست حداقل اعتبار را به شاه بدهد....