- موجودی: موجود
- مدل: 202429 - 26/2
- وزن: 0.20kg
آثاری از شعرای آذربایجان
مترجم: ح. م. صدیق ؛ حسین محمدزاده صدیق
ناشر: بابک
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 152
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1352 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
برگردانهای زیبای فارسی از نمونههای شعر معاصر آذربایجان، از نخستین کارهای دکتر صدیق است که آنها را در دوران دانشجویی انجام داده و به تدریج در مجلات مترقی آن زمان مانند خوشه به دستیاری احمد شاملو به چاپ رساند و سپس به صورت کتابی تحت نام «نمونههای از شعرای معاصر آذربایجان» در آورد.
جالب است بدانید که ادارهی نگارش پهلوی، از انتشار آن به این نام جلوگیری کرد و نام آن را به «آثاری از شعرای آذربایجان» تغییر داد و یک ماه بعد از نشر آن را از پشت ویترینهای کتابفروشیها جمعآوری کرد ولی علیرغم این همه فشار، ناشر – یعنی انتشارات بابک- توانست پنج بار این کتاب را با جلدهای مختلف به چاپ برساند.
در تاریخ شعر آذربایجان، هر شاعر والا قدرت و پر قریحهاى توانسته است پى و اساس شعر را دگرگون کرده آن را متناسب با خواست زمان پیش ببرد. چنانکه عمادالدین نسیمى، محمد فضولى، واقف، نباتى، ذاکر، صابر، معجز شبسترى و دیگران هر کدام در مرحلهى خاصى از دورهى کلاسیک شعر آذربایجان دست به نوآورى زدهاند و با اخذ قوت و الهام از حوادث سیاسى و اجتماعى عصر خود پایههاى شعرى نوینى پىریزى کردهاند.
مثلا ملاپناه واقف در مرحلهى خونینى از تاریخ آذربایجان، به هنگام لشکرکشىهاى آغ امحمدخان قاجار به شهرها و ایالات این سرزمین، به مثابه یک سیاستمدار ورزیده وارد صحنهى مبارزه شد و مدتها دفاع از آب و خاک خود و مقاومت در برابر هجوم قاجارها را جان بخشید و در نتیجه به نقش زدن خطوط جاندار رئالیسم اجتماعى و عصیان و فریاد در شعر و کشف و ایجاد فورمهاى متناسب و پایدار ساختن سنن نیک ادبى پرداخت و سبک نوینى پیش پاى شاعران آینده گذاشت.
یا آنکه معجز شبسترى در اواخر قرن شمسى گذشته به جهت تعهد بیان اندیشههاى تازه و تابناک عصر در شعر، در فورمهاى کلاسیک تغییرهاى اساسى ایجاد کرد و نخواست با راهها و سبکهاى شعرى هموار شدهاى گام بردارد و براى بیان مضامین سیاسى جدید خود، به خلق فورمها و اشکال تازهى شعرى پرداخت و با الهام از آثار گذشتگان و در شکلى نو و مناسب با خواست زمان، در جهت انتباه تودههاى مردم، آثار ارزندهاى بوجودآورد و در ترقى و تکامل شعر آذربایجان سهم بزرگى ایفا نمود.
روشنائىها در آب ؛ حبیب ساهر
بيرون «باغ مئشه» پشت كوههاى «سارى داغ»
بامدادان، خورشيد، خون مىزايد!
با اشعهى خود مىپراكند-
شفقها در برگ و روشنائىها در آب.
خورشيد سرخ، جادويى ازلى
كه آتشها و توفانها از اوست.
خونمان نشانى از اين آتش دارد
كه به توفانهامان رهنمون مىشود...
مكانمان «ديار آتش»، روزگارمان آتشين،
و حياتمان سرشار از آتش و خون است.
تا خون از آتش سرشار نباشد دل را گرمائى نبخشد
و تا آفتاب نسوزد، گل دهن باز نكند...
راهم ده
بگذار در روى آب بلغزد
برگهائى كه از شاخهها جدا مىشوند
بگذار خرمن باغ و باغچه
پراكنده و تار و مار شود.
سرسبزى بهار
و اين سيه خاكهاى سرد؟
خارهائى كه در اين دشتها مىرويند
آيا گلى به آغوش خواهند كشيد؟
شراب زهرآگين دهر را بنوش
بگذار جگرها و لبانت آتش گيرند
بگذار دست پرهوس مرگ
شاخهى سبز عمرت را بشكند.
آسوده دل بگذار تا پرندهها بروند... صدايشان مكن
كه راهى ديارهائى مرموزند
راهم ده نازنينم... شب است
شب است... نگاهم مدار...
مدينه گلگون
ديگر باره زاده شدم
چنين گويند كه در شامگاهى پاييزى
به شارستان تبريز، چشم بر جهان گشودهام
آن روز، مادرم
سخت غمگين بود
اما چه مىتوانست كرد!
مىبايست زاده شوم،
چنانكه زاده شدم.
مىگويند همچون تمامى نوزادان
بسى گريستهام، بسى گريستهام
بىآنكه بدانم
گاهواره است آنچه مرا چنان به سختى مىفشارد
يا خود قندانهى من است.
به راه رشد گام اندر نهادم
تا شاعر خلق خود شوم
و مادر كودكان خويش،
و همچون تمامى مادران
به فرزندان خود
به آفتاب
به آب
و به خاك ديار خويش
كه گرفتار سرپنجهى ديو سيرتان شده بود
دل دهم و مهر ورزم.
و دلم را
نهانگاه حسرتها و آرزوها كنم.
درياوار بجوشم
درياوار بخروشم و
توفان برانگيزم. . .
آبى سوزان شوم
و آتش سينهها، بدان در نشانم،
و در سرزمين خويش
بهارى به بهار ديگر اندر نشانم
پس، نغمهاى شدم
با كلماتى كه سرشار حقيقت بود؛
و خاكى شدم
كه سينهام سرشار بركت و نعمت بود.
آن روز كه مردان جوان
و دختران شيردل
آفتاب را به پهنهى خاك زادگاه من باز آوردند.
و آب را بر اين خاك باز گرداندند
ديگر باره زاده شدم.
و در سينهام
ترانههاى پرآتش مشتعل شد
چندان كه گفتى مرا ديگر باره زادهاند.
فهرست
حبیب ساهر
مدینه گلگون
رسول رضا
مروارید دلبازی
نگار رفیع بیگلی
بختیار واهابزاده
علی آقا کورچایلی
زینال خلیل
نریمان حسن زاده
چای اوغلو
فکرت صادق
و...